سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که به بلایى سخت دچار است چندان به دعا نیاز ندارد تا بى بلایى که بلایش در انتظار است . [نهج البلاغه]

مولای عشق

 
 
و آغازی دوباره(یکشنبه 86 مرداد 14 ساعت 9:31 عصر )

 

نمیدونم چرا بعد از اینهمه وقت دلم خواست که برگردم، بیام اینجا، نمی دونم شاید چون هنوز زنده ام، هنوز نفس میکشم، راه میرم ، زندگی میکنم ، عشق میورزم و گاهی حتی کینه. شاید دلم برای این صفحه همیشه سیاه تنگ شده،و دوستانی با دل هایی مهتابی که اگرچه تا حالا شاید هیچ کدومشونو ندیده باشم ،یا صداشونو نشنیده باشم اما به تک تک شون عشق می ورزم ، شاید هم برای نوشتن، حرف زدن، فریاد کشیدن...

چند هفته پیش ، توی چنین روزهایی بود که تأثیرگذارترین اتفاق زندگیم، به وقوع پیوست. یک اتفاق تلخ، چیزی که هنوزم که هنوزهِ ازش به عنوان تلخ ترین خاطره زندگیم یاد میکنم. اتفاقی که  مثل زلزله  تمام زندگی من رو زیر و رو کرد  و من ماندم و آوار و ویرانه هایی که هنوز آباد ِ آباد نشده اند. و زمینه ای شد برای تغییر 180 درجه ای من. عوض شدم، نگاهم، دیدم نسبت به همه چیز عوض شد. یک آدم جدید، که  هنوز خیلی از زوایای روحی و شخصیتش برای خودم ناشناخته و مجهول مانده است.

به گذشته که نگاه میکنم ، اشتباه های زیادی را میبینم که مرتکب شده ام. لحظات بحرانی و تلخ زیادی را میبینم که پشت سر گذاشته شده اند. لحظه های خوب و دوست داشتنی زیادی را به یاد م‍‍ی آورم که دلگرمم م‍‍ی کنند. نقاط مبهم و تاریک زیادی را میبینم که با گذشت زمان روشن شده اند.

و اکنون که مرگ را با تمام وجود حس کرده ام و حتی آن را در آغوش کشیده ام میفهمم که این دنیا چه دنیای عبث و بیهوده ایست و تنها یاد و خاطره ایست که به جا م‍‍ی ماند.

و همه این ها از لطف خداوند بی انتها ست و این بار با تمام وجود فریاد میزنم :

 

                                                                                  "خدایا شکرت "

 

و حال معنای این شعر را با تک تک سلول هایم درک م‍‍ی کنم:

 

شاد زیستن هنر است

 

شاد ساختن هنری والاتر

 

زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست

 

هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود

 

صحنه پیوسته بجا ست

 

خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

 

 


» یه منتظر یه چشم به راه
»» نظرات دیگران ( نظر)

 
ما را نمی شود خرید !(یکشنبه 86 مرداد 14 ساعت 9:31 عصر )

 

1-

 

«مواظب باش لیز نخوری ! »

این روزها زمین پراست ازچیزهایی که به راحتی ترا  زمین می زنند.حواست باشد لیز نخوری.

خیلی ها منتظرند که افتادن نسل سوم انقلاب را ببینند.

 

2-

 

کارهای ما وارونه است

ما با بقیه متفاوتیم و این متفاوت بودن را با شجاعت تمام اعلام می کنیم.

کارهای ما برعکس است.اگر همه مستقیم نگاه می کنند ما وارونه نگاه می کنیم!

ما نسبت به واورنگی دنیا و کارهای سراسر سروته خیلی ها، وارونه ایم !

نسبت به خمودگی و بی حالی، با چشم بسته راه رفتن، عادی زندگی کردن وارونه ایم.

خیلی ها از ما می ترسند. یک عالم انرژی داریم که می توان با آن دنیایی را وارونه کرد!

درست مثل:

یک کامیون بمب اتم!

 

3-

 

من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی، چه کسی برخیزد؟

 

4-

 

ما بغض مان را فرو خورده ایم

ما اشک هایمان را گذاشته ایم برای خلوتمان

شور و شعور مان را می بینی؟

پشت چشم هایمان یک تاریخ منتظر است

سینه هایمان را جلو نگه داشته ایم

فقط و فقط برای اینکه بگوییم

به هیچ قیمتی ...

ما را نمی شود خرید!

 

 


» یه منتظر یه چشم به راه
»» نظرات دیگران ( نظر)

<      1   2   3   4   5   >>   >
 
لیست کل یادداشت های وبلاگ?
 




بازدیدهای امروز: 4  بازدید

بازدیدهای دیروز:1  بازدید

مجموع بازدیدها: 3198  بازدید


» آرشیو یادداشت ها «
» موسیقی وبلاگ ? «
» اشتراک در خبرنامه «