خداوند فرمود: سوگند به اسبان دونده ای که نفس نفس می زنند، سوگند به اسبانی که
به سم از سنگ آتش می جهانند، اسبان شنیدند و چنین شد که بی تاب شدند و چنین
شد که دویدند، چنان که از سنگ آتش جهید، اسبان تا همیشه خواهند دوید ، از
اشتیاق آنکه خدا نامشان را برده است.
خداوند فرمود: سوگند به انجیر ، سوگند به زیتون، و زیتون و انجیر شنیدند و چنین
شد که رسم روییدن پا گرفت و سبزی آغاز شد، و چنین شد که دانه شکفتن آموخت
و خاک رویانیدن،و چنین شد که انجیر جوانه زد و زیتون میوه داد.
خداوند فرمود: سوگند به آفتاب و روشنیش، سوگند به ماه چون از پی آن برآید،
سوگند به روز چون گیتی را روشن کند، و سوگند به شب چون فروپوشد و سوگند
به آسمان ، سوگند به زمین ، آنها شنیدند و چنین شد که آفتاب بالا آمد و ماه از پی
اش ،و چنین شد که روز روشن شد و شب فروپوشید ، و چنین شد که آسمان بلند
شد و زمین مستحکم.
و انسان بود و می دید که خداوند به اسب و به انجیر سوگند می خورد ، به ماه و به
خورشید و به هر چیز بزرگ و کوچک سوگند می خورد، و دانست که جهان معبدی
مقدس است ، و هر چه در آن است متبرک است و مبارک، پس انسان مؤمنانه رو به
خدا ایستاد و تقدیس کرد خدا را، آفریننده اسب و زیتون و ماه را، خالق آفتاب و
انجیر و آسمان را.
تو را به خدا کمتر در عرصه زمین پنهان پنهان به درمان اهل خاک بنشین،آخر دل
ما هم آرزو دارد که تو را ببیند، هرچند که تو نیستی اما در میان تپش های قلبمان نام
قشنگ تو مدام تکرار می شود ، چه کنیم که رندیم و گداییم ، دوستت داریم و درد
آشناییم
خدا را کم نشین با خرقه پوشان رخ از رندان بی سامان مپوشان
تو نازک طبعی و طاقت نیاری گرانی های مشتی دلق پوشان
چشمان این بدن خاکی ما که لیاقت دیدن تو را نداشت،هر چه کردیم و گفتیم و شنیدیم
، راهی به دیدار جمال دل آرای تو نیافتیم.دلمان از می یادت مست باد،که یاد تو
درمان درد های کمال ماست،وقتی که می خواهیم از پیله دنیا بیرون بیاییم، یاد
پروانه های مهر تو می کنیم،و خوشدل می شویم.خوشا عبورمان از خاک ، در این
خرقه بسی آلودگی هست.
اگر، اگر ظهور نکرده ای ، اگر هنوز غایبی ،این کدام درد است که در جان من
افتاده، اگر تو را ندیده ام ، چگونه است که این چنین دوستت دارم ، شاید سهم
چشمان من از معاشقه با تو فقط همین اشک هاست، شاید سهم معرفت من از دیدار
تو فقط همین لحظه هاست ، مباد که با تو بودنم تمام شود، مباد که این مستی مدام
ناکام شود، حداقل بگذار دعا کنم که با مستی نامت همچنان از زیبایی یادت پر باشم
،من دعا می کنم تو آمین بگو، گفته اند که تو همیشه برای اهل ایمان دعا می کنی،
چو مستم کرده ای مستور، منشین چو نوشم داده ای نیشم منوشان
خدا کند که زمانی بیاید، و من پای در رکاب تو هر آنچه فرمان بدهی بگویم
چشم.خدا کند زمانی برسد که لب بگشایی و من جانم را در دست بگیرم و بگویم،
بفرما،حال که شوق خوبیت را در درون سینه ام جوش می دهی مگذار و مپسند که
زمانی خاموش بماند .